×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

salam,khanoomy ra baraye dosty hamdamy hamrahy mikham

سلام

× hi i wanna a gentlady for longterm relationship عقد موقت 99 ساله
×

آدرس وبلاگ من

afrasiabkazemy.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/samad77822

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????
× ?????? ???? ???? ?? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

دوچرخه سواری با خدا-الله

 

عارف گرانقدر آيت ا... شيخ حسنعلي نخودکي درباره ويژگي هاي بسم ا... الرحمن الرحيم مي فرمايند: ?اما اين که چرا در عبارت بسم ا... الرحمن الرحيم سه اسم از اسماء حق ذکر شده است، علت آن است که مردم سه قسم اند: دسته اي طالب دنيا، دسته ديگر طالب عقبي و دسته سوم طالب مولا هستند. طالب مولا از اسم ا... استعانت جويد و طالب عقبي از اسم رحيم که حاکي از رحمت خاصه حق نسبت به مومنين مي باشد و طالب دنيا از اسم رحمان که از رحمت عامه خداوند نسبت به جميع موجودات حکايت مي کند مدد و ياري مي طلبد. بنابراين خداوند سه اسم را به منظور استعانت جستن در امور به ما عطا فرمودند و ما بايد در تمام امور، به وسيله اسماءاش از او استعانت بجوييم

 

 

 

من در ابتدا خداوند را یک ناظر ، مانند یک رئیس یا یک قاضی میدانستم که دنبال شناسائی خطاهائی است که من انجام داده ام و بدین طریق خداوند میداند وقتی که من مردم ، شایسته بهشت هستم و یا مستحق جهنم ...!


وقتی قدرت فهم من بیشتر شد ، به نظرم رسید که گویا زندگی تقریبا مانند دوچرخه سواری با یک دوچرخه دو نفره است و دریافتم که خدا در صندلی عقب در پا زدن به من کمک میکند...


نمیدانم چه زمانی بود که خدا به من پیشنهاد داد جایمان را عوض کنیم... از آن موقع زندگی ام بسیار فرق کرد ، زندگی ام با نیروی افزوده شده او خیلی بهتر شد ، وقتی کنترل زندگی دست من بود من راه را میدانستم و تقریبا برایم خسته کننده بود ولی تکراری و قابل پیش بینی و معمولا فاصله ها را از کوتاهترین مسیر میرفتم...
 


اما وقتی خدا هدایت زندگی مرا در دست گرفت ، او بلد بود...

از میانبرهای هیجان انگیز و از بالای کوهها و از میان صخره ها و با سرعت بسیار زیاد حرکت کند و به من پیوسته میگفت :

? تو فقط پا بزن ?


من نگران و مضطرب بودم پرسیدم ? مرا به کجا می بری ؟ ?

او فقط خندید و جواب نداد و من کم کم به او اطمینان کردم !


وقتی میگفتم : ? میترسم ? ، او به عقب بر میگشت و دستم را میگرفت و میفشرد و من آرام میشدم ...


او مرا نزد مردم میبرد و آنها نیاز مرا به صورت هدیه میدادند و این سفر ما ، یعنی من و خدا ادامه داشت تا از آن مردم دور شدیم ...


خدا گفت : هدیه را به کسانی دیگر بده و آنها بار اضافی سفر زندگی است و وزنشان خیلی زیاد است ، بنابراین من بار دیگر هدیهها را به مردمانی دیگر بخشیدم و فهمیدم

? دریافت هدیه ها بخاطر بخشیدن های قبلی من بوده است ?

و با این وجود بار ما در سفر سبکتر است ...

من در ابتدا در کنترل زندگی ام به خدا اعتماد نکردم ، فکر میکردم او زندگی ام را متلاشی میکند ، اما او

اسرار دوچرخه سواری ? زندگی ? را به من نشان داد

خدا میدانست چگونه از راههای باریک مرا رد کند و از جاهای پر از سنگلاخ به جاهای تمیز ببرد و برای عبور از معبرهای ترسناک ، پرواز کند...


و من دارم یاد میگیرم که ساکت باشم و در عجیبترین جاها فقط پا بزنم

 

 

من دارم ازدیدن مناظر و برخورد نسیم خنک به صورتم در کنار همراه دائمی خود ? خدا ? لذت میبرم و من هر وقتی نمیتوانم از موانع بگذرم

 

 

او فقط لبخند میزند و میگوید :  پا بزن...

 

جمعه 7 تیر 1392 - 10:27:11 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://afrasiabkazemy.baxblog.com

ارسال پيام

پنجشنبه 21 خرداد 1394   3:18:12 PM

 ya ali

آخرین مطالب


مذاکره وین


جدا شدن روح از بدن= فشار قبر


پول


پول


کرونا


ایینه


مثبت جملات +


دزدی حرفه ای


مولانا


علایم کرونا


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

280825 بازدید

31 بازدید امروز

74 بازدید دیروز

496 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements